️ ️•ईह•❀•ईह•


مـن اســیرِ فتنه‌یِ چشــمانِ خامــوشِ تواَم

غـــرقِ دریـــایِ جنـــونِ امــنِ آغـوشِ توام

می‌سُرایم شعری وُ شوقِ جواب از سوی تو

تـا بگویی بـا مَنی! یــا کـه فرامـوش توام؟

#بنفشه_انصارے_پرتو
‌‌╭┅────┅╮
✰@partopoem
╰┅────┅╯


️ ️•ईह•❀•ईह•


بــه پـاسِ پنجِ "دی" گُـل‌واژه‌یِ نــور!

بخوان: "مرثیه‌ای" بـا شِکوِه و شـور!

که اینجا چشمِ یارانْ غرقِ خون‌ست

بـــگو: روزِ بـــد از "ایـــرانمان" دور!

#بنفشه_انصارے_پرتو
‌‌╭┅────┅╮
✰@partopoem
╰┅────┅╯


️ ️•ईह•❀•ईह•


با هر "فصلی" لباس عوض می‌کُنم
تا همین دیروز مثلِ "مترسکِ" چوبینِ پاییز، 
برگِ زرد، از روی شانه‌هایم می‌تکانْدَم، 
حالا با شروع زمستان باید برای لبخندِ بی‌روح، 
در کالبدِ یک "آدم برفیِ" تنها، تا "بهار" انتظار بکِشَم. شاید سبز شَوَم؛
یا آتشِ "کبریتِ" این روزها را لحظه‌به‌لحظه، با آهِ سردم فوت کنم.
تا "فانوسِ" آرزوهایم در آسمانِ غبار گرفته‌یِ شهر، به رقص در آیَد.
درحالیکه چشم‌درچشمِ هر ستاره "گُل یا پوچ" بازی می‌کنم، همه چیز فراموش می‌شَوَد.
حتی آخرین "آرزویم" با بغضِ خُفته در پلک‌هایِ بارانی‌ام تطهیر می‌شَوَد! چقدر خوابم می‌آیَد. "سیاه‌" نوشتم ولی تو" سپید" بخوان!

#بنفشه_انصارے_پرتو

‌‌╭┅────┅╮
✰@partopoem
╰┅────┅╯


༺࿇????࿇༻ "دختـر" فصـل "بهــار" وُ شاعری "پاییزی‌ام" "عاشقِ" خیـام وُ حافظْ "سعدیِ" شیرازی‌ام می‌سرایم شعری از برگِ خـزان و رقصِ بـاد گرچه، گـاهی در بهــاران "شـاهدِ" گُلریزی‌ام بـاغِِ "اشعارم" شده سرمستِ چشمان شراب خوشه‌خوشه ساغرِ "انـگورِ" حاصل‌خیزی‌ام دست‌ در دستِ "سحر" در بـزمِ بـاغِ قُمریان "پنـجره تـا پنـجره" مسـتِ "غزل‌ پردازی‌ام" می‌نویسم بر نقـوشِ "بیستون" تا ارگِ "بَـم" تیشه‌یِ "فرهــادم" وُ آمــاده‌یِ "جـان‌بازی‌ام" "آدمـی در عالـمِ خـاکی نمی‌آیــد
༺࿇????࿇༻ برگرد وُ نگاهم کن تا سبز شَوَم در یاد خاموش شَوَم در باد قفلی بِزَنم بر لب افسرده شَوَم یا شاد برگرد وُ نگاهم کن تا ریشه کنم در خاک انگور شوم بر تاک یا غنچه کنم در نور "حوّا" شَوَم وُ بی‌باک برگرد وُ نگاهم کن در باغِ غزلْ، با غم رانده شده چون آدم بیگانه شَوَم از خود با حسرت وُ با ماتم برگرد و نگاهم کن وحشی بشَوَم یا رام تا پَر بِزَنَم از بام آماده‌ٔ جان کندن قُمری بِشَوَم در دام برگرد و نگاهم کن در باغِ گل و نسرین سرتاسرِ هر پرچین خشکیده شوم چون برگ
༺࿇????࿇༻ نمی‌دانم، تـو را کجا گُـم کرده‌ام؟ در "میـانِ" واژگـانِ "اَشـعارم" یا در همهمه‌ٔ هجومِ اَفکارم؟ فقط این را می‌دانم که: دیگر . ندارَمَت! نـگاه کن! شیشه‌ی "عُمرم" خالی‌ست. #بنفشه_انصارے_پرتــو #تقدیم_به_عزیزان_آسمانی #پدر ✰@parto_sher
༺࿇????࿇༻ می‌رَوَم از تو وُ "احساسِ" خودم دور شوم رنگ خورشید شَوَم "پرتویی" از نـور شوم می‌رَوَم چلچله‌ها را به نمازِ نَفس صبح بَرَم یا که باران، یا که باده، خودِ "انـگور" شَوَم می‌روم "قصه" شَوَم، رهگذرِ "پَرده‌ی" شب، در "حریمِ" آسمان "دَف" بِزَنم "شـور" شَوَم می‌روم "خنـده" شوم بر "لبِ" صبحِ "فردا" تا که چون نورِ سحر از دلِ شبْ دور شوم می‌روم "سجده" کنم پیش "خـدای" بـاران مثل شیطانْ پیشِ آدمْ مست‌وُمغرور شوم می‌روم ”غَرق" شَوَم در "قدحِ" دختـرِ "رَز" گرچه
༺࿇????࿇༻ زمستونو هجومِِ غم، دارم میرم یه جایِ دور یه جایی که بهار نیاد، سراغِ این دلِ صبور شکوفه و رازقیو شب‌بو جوونه نزنه کسی دیگه با عقده‌هاش، سنگ به دیوونه نزنه دارم میرم تنها باشم، بی‌دغدغه بی‌همزبون این چشمای بارونی رو بسپرمش دست خزون چکاوکای عاشق و آزاد کنم با چشمِ تر قلب کبود و خسته رو از قفسِ مرغ سحر جنونمو فصل بهار، خالی کنم با اشک و آه لیلی دلش سفر میخواد، بره توو قابِ عکسِ ماه قصه‌های قدیمیِ لیلیو مجنون دروغه خنجرِ تیزِ نارفیق توو این مسیرِ شلوغه
༺࿇????࿇༻ هر دو از "دلتنگیِ" هم "مُرده‌ایم" هر دو از این زندگی سَرخورده‌ایم هر دو از طوفانِ "باران" آمدیم از "خزانِ" سرد وُ عریان آمدیم از "هراسِ" برگ پاییزی و "زرد" از "نفس‌هایِ" غم و اندوهِ "درد" نیمه‌‌شب‌های گریزان از سکوت، از لب "بام" غم انگیز "سقوط" هر دو با سر سوی مرگ افتاده‌ایم در "سرابِ" بی‌تَگَرگ افتاده‌ایم هر دو از شهری "قدیمی" آمدیم مثلِ قُمری‌ها "صمیمی" آمدیم بی‌صدا "درهای" شادی "باز" شد "خنده‌های" کودکی "دمساز" شد خوابِ باران و شکوفایی عشق خوابِ
༺࿇????࿇༻ دیگر فکرکردن به گذر سال‌ها، ماه‌ها، هفته‌ها، روزها و حتی دقیقه‌ها و ساعت‌ها را رها کرده‌ام اما ثانیه‌ها. ثانیه‌ها دست از سرم برنمی‌دارند، شب‌ها به ساعتی نگاه می‌کنم، که از یک ثانیه چشم‌انتظاری هم نمی‌گذرد و فقط با تیک‌تاکی یکنواخت و تلخ، عقربه‌هایش را به سازِ تنهایی می‌رقصاند! #بنفشه_انصاری_پرتــو ✰@parto_sher
༺࿇????࿇༻ حرف دل نمی‌شدی تو! اگر بر زبان می‌ماندی دور از من نمی‌شدی تو! اگر بی‌نشان می‌ماندی درد "دلتنگی" نشسته بر نگاه "پنجره‌ها" باران نمی‌شدی تو! اگر در آسمان می‌ماندی چشمِ خزانِ عشق، روشن که بعد از تو خورشیدم! همنشینِ ستاره نمی‌ماندی تو! اگر در کهکشان می‌ماندی بوسه‌هایم در سؤالِ آینه‌‌ها شکست و مُرد زنده می‌شد هر بوسه‌ اگر تو! جاوِدان می‌ماندی سرمایه‌ی عمرم، نفس کشیدن کنار تو! بود ارزان از دستم نمی‌‌رفتی اگر گران می‌ماندی "رنگ رخساره‌‌ام حکایت‌ها از حالِ
༺࿇????࿇༻ کدام "زمستان" بر جوانه‌هایِ "امیدِ" سیمای بهار چنگ انداخته؟ و کدام "رخوتِ" غریب، خونِ سرخِ رگ‌هایم را خشکانده است؟ من "فرزندِ" عصیانِ همین سرزمینم! "ریشه" در خاک دارم! هر وقت مرا ندیدی، سراغم را از "باران" بگیر! باران! خودش می‌داند، کجا باید بر "خاکسترِ" سوخته‌ام بِبارد، تا؛ دوباره از جنونِ دلِ خاک، سبز شَوَم، تا؛ در "فصلِ پنجمِ" این طبیعتِ بی‌رَحم، در زهدانِ خشکِ این سرزمینِ "کهن" آشیانه کنم.
༺࿇????࿇༻ بیهوده پنجره‌هایِ "اشتیاق" را باز گذاشته‌ای! سال‌هاست که برگ‌برگِ "خاطراتِ" خُشکیده‌اَت را از لا‌به‌لایِ دفترِ "احساسم" بیرون ریخته وُ به دستِ "بادهایِ" پریشان سِپُرده‌اَم! #بنفشه_انصارے_پرتو ‌‌ ✰@parto_sher

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گوشی های هواوی مشاوره تحصیلی سیبریا فایل آرامش با عیسی مسیح خبر،فیلم ،آهنگ،عکس گجت فناوری آموزش گرافیک به زبان ساده کاور لپ تاپ هر چی کی بخوای حقانیت شیعه